طَرَفـ یـﮧ لَشـڪـر آبجـــےכآره
یـﮧ گُرכآסּ כوستـ اجتمـآعــے
یـﮧ حَرَمسَـرآ سوگولـــے
هَنـوز میزنـﮧ بـﮧ سَلآمتــے تَنهآییـش …
#هـه
[ پوز زنی/تیکه/حالگیری/دخترونه, ]
+ نوشته شده در ساعت 22:01 توسط ایزابل

[ ]
+ نوشته شده در ساعت 9:39 توسط ایزابل
مادرم عصبانی شده بود نفرین میکرد: «ایشالا بری زیر 19 چرخ». یعنی بی رحمی تا چه حد، زاپاسشم حساب کرده!
قبض آب اومده 100 هزار تومن! خودمونو با رانی بشوریم با صرفه تره!
الکی میگن از هر دستی بدی با همون دست پس میگیری، من که از هر دستی دادم با لگد پس گرفتم!
یعنی اعتماد به نفس بعضی ها رو اگه صندوق صدقات داشت الان بانک مرکزی بود!
گفتم غم تو دارم گفتا ماشین چی داری
گفتم ماشین ندارم گفتا برو سیرابی!
سیگار رو واسه مشکلای خارجیا ساختن!
اگر میخواستن طبق استانداردهای مشکلات ایرانی بسازنش الان سیگار باید 1 متر بود در قُطر 50 سانت!


ژلوفن چيست؟
همون پاستيله ، منتها درس خونده واسه خودش کسي شده!


رفتم سر قبر مادربزرگم ... يارو اومده پيشم نشسته ميگه فوت کردن؟ گفتم نه فردا امتحان رياضي داره خودشو زده به مردن که نره
دختررو عكسشو بذاري رو پاكت سيگار
همه سيگارو ترك ميكنن
اونوقت عكسشو گذاشته رو پروفايلش نوشته :
وابسته ام نشو
من موندني نيستم ! . . .
ﺍﮔﺮ ﺩﻳﺪﻳﻦ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺁﺧﺮ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﻴﺶ ﻣﻴﺨﻨﺪﻩ ﻭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻭﺩ ﻗﻄﻊ ﻛﻨﻪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ :
ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ
ﺷﻤﺎ ﻟﻄﻒ ﺩﺍﺭﻱ
ﻣﻨﻢ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ
ﻭ …
ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺎﻛﻼﺳﻪ ! چون ﺩﺍﺭﻩ ﻓﺤﺶ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ و ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻛﻨﻪ
[ ]
+ نوشته شده در ساعت 21:44 توسط ایزابل
هيچوقت بـﮧ خاطر هيچڪس، בست از ارزشهايت نڪش!
چوטּ زمانے ڪـﮧ آטּ فرב از تو בست مے ڪشـב
تو ميمانے و يڪ مـטּ
بے ارزش ..!
[ ]
+ نوشته شده در ساعت 8:13 توسط ایزابل
دختر :عشقمم عشقمم من اومــدم
پسر:کــجا بودی؟؟
دختر :دوستم با عشقش قرار داشت رفتــه بودم پیشش تا تنــها نباشه
پسر:مگ من بهـــت نگفـته بودم با دوســتات نری قرار
دختر : اره ولی اون ول نمیــکرد میگف باید بیای
پسر:مگ نمی دونســتی من ناراحــت میشــم اگ بری
دختر : خب چیکار کنم توام همــش گیر میــدی
پسر:به من چرا نگفــتی؟
دختر : چون می ترسیـــدم نزاری برم بععدشم دوستم باهام قهر کنه
پسر:دیـروز یادت رف چقدر التمــاس می کردم
دختر : وااا چه االتمــاسی؟؟؟
پسر:بهت گفــتم دلــم برات تنگ شده می خوام ببینــمت
دختر : ااای ووااایی رااست میگــی اصلاا هواسم نبود
پسر :صبح اومــدم نشستم جلو درتون فقط دوس داشتـــم از دور هم شــده فقط ی لحظه نگات کنــم
دختر : امرووززز؟؟
پسر:پسره خیلی خوشگــل بود خیلی بهش حـــسودیم شد
دختر : کـــدوم پسره؟چی میگی؟؟
پسر:همونی ک اومد جــلو درتون سـوار ماشینـــش شدی
دختر : دیــوونه اون عشـــق دوســتم بود چون خونــه ی ما نزدیــک بود اول اومــد دنبال من
پسر:میـدونم
دختر : از کجا میـــدونی؟؟
پسر:دیروز وقتـی رفیقــم عکســتو بهم نشون داد گفت این عــشقه جدیدمـه باورم نشد ولی دیروز .....
😔😔
[ ]
+ نوشته شده در ساعت 16:22 توسط ایزابل
پدری بود که دخترشو میفروخت,
یه روز دختره فرار میکنه و به شیخی که حاکم اون شهر بود,پناه میبره.
شیخ به دختره دلداری میده,میگه نترسمن مواظبت هستم
.
شب وقتی دختره میخواد بره تو اتاقش بخوابه, میبینه شیخ با بدنی
لخت از دختره تقاضا میکنه که با هم شب رو سر کنن.
دختره ازکاخ فرار میکنه.
تو جنگل,یه کلبه میبینه که کنارش چندتا پسر نشستن دارن مشروب میخورن.
ساقی دختر رو میارتش کنار آتیش.
دختره با گریه همه چیزو تعریف میکنه.
ساقی میگه نترس.
ما با تو کاری نداریم.
برو توکلبه بخواب.
دختره بیچاره باخودش میگه:
پدرم به من پدری نکرد،شیخ هم خواست بهم تجاوز کنه,
حالا من ت وکلبه ی چند تا جوان مست,تا صبح چه جوری بخوابم؟
دختره خوابش میبره.
صبح وقتی بلند میشه,میبینه چند تا جوان خوابیدن و پتوهاشون
رو کشیدن رو دختره تا گرمش بشه که چشش می افته به ساقی.
میبینه پیک عرق دستشه و یخ زده.
ساقی تا صبح تو سرما بیدار بود تا دختره در امان باشه.
دختره میره پیش ساقی,پیک رو بر میداره,میگه:
💢روزی اگر حاکم این شهر شوم💢
💢خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد💢
💢وسط کعبه دو می خانه بنا خواهم کرد
💢تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند...
[ ]
+ نوشته شده در ساعت 16:06 توسط ایزابل

[ ]
+ نوشته شده در ساعت 14:04 توسط ایزابل